می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “
فهمیدم
پای ” او ” در میان است …
می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “
فهمیدم
پای ” او ” در میان است …
سکوت کردم
نگاهم را دزدیدم
و بی خداحافظی از کنارش گذشتم
پشت سرم را نگاه نکردم ولی
التماس خدایم را میکردم
که......صدایم بزند
بگوید نرو....بامن بمان
نمیدانستم
خودم را سرزنش کنم یا تحسین
و مدام میپرسیدم چون بیش از حد دوستش داشتم گفت خدانگهدار؟
دست در دست دیگری دیدمش و بغض کردم
ولی هنوز به برگشتش امیدوار بودم
سالها بعد که موفق شدم فراموشش کنم
شخصی در زندگیم قدم گذاشت که متوجه شدم
چرا نتوانسته بودم با او بمانم
برگشتم.....
از او چیزی جز خطای دید ندیدم
و اشتباهی که از من بعید بود
sahra52 (24.01.2014),شهاب شهابی (29.09.2013)
روزهـــا
هفتــه هــا
و ماه هـــاســت
با " تنــهایـــی ام" سر می کنم
راســــتـــی....؟
تـــو با چه "تــن" هــایــی
این ایــــام را سپــــری کــردی....؟!
خدايا کمکم کن تا درهايي که به سويم مي گشايي ندانسته نبندم و درهايي که به رويم ميبندي به اصرار نگشايم. . .
زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم
او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد .... !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ...
خـیــالـت راحـت !!....
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ...
خدايا کمکم کن تا درهايي که به سويم مي گشايي ندانسته نبندم و درهايي که به رويم ميبندي به اصرار نگشايم. . .
ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻮ ! ﺗﺎ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﮐﻨﻨﺪ !
ﺁﺏ ﺯﯾﺮ ﮐﺎﻩ ﺑﺎﺵ ! ﺗﺎ ﺑﻬﺖ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﻨﺪ !
ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ ﺑﺎﺵ ! ﺗﺎ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺣﺲ ﮐﻨﻨﺪ !
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻦ ! ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﻨﺪ !
ﮐﺬﺏ ﺑﮕﻮ ! ﺗﺎ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﻮﻧﺪ !
ﻫﺮﭼﻪ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﮕﻮ ﺩﺍﺭﻡ , ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﮕﻮ ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ !
ﺑﮕﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺍﺳﺖ !
ﺑﮕﻮ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺰ ﺯﺷﺖ ﺑﻮﺩ !
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻧﮕﻮ ﺑﮕﻮ ﻋﺸﻘﻢ , ﮔﻠﻢ ﻧﮕﻮ ﺑﮕﻮ ﺯﻧﻢ
ﺍﮔﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﯼ , ﺍﮔﺮ ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻮﯾﯽ , ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻭﻓﺎﯾﯽ , ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻏﯿﺮﺗﯽ , ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺭﻧﮕﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
خدايا کمکم کن تا درهايي که به سويم مي گشايي ندانسته نبندم و درهايي که به رويم ميبندي به اصرار نگشايم. . .
علاقه مندی ها (Bookmarks)